یه دخترخانم چادری و یه اقا با تیپ  مذهبی یه کنجی نشستن با هم حرف میزنن. پچ پچه هاشون، خنده های ریز ریز و با اطوارشون منو یاد حرف شوهرخواهرم میندازه که میگفت هروقت دیدی دونفر اینطوری ان، بدون یا نامزدن یا دوستن. میگفت زن و شوهرایی که باهم زیر یه سقفن به اندازه کافی تو خونه وقت برای این کارا دارن. یاد قدیما میفتم . یاد پچ پچه هامون، یاد خنده های ریز ریزمون . یاد سکوت وحشتناک توی مسیر. یاد تمام تصمیمایی که توی ذهنم مرور میکردم بین دوران قبل و بعد هم‌خونه شدن، یه دنیا فرقه . یه دنیاااا. عجیبه این زندگی مشترک . چقدر باید مراقبِ ترکای ریزی که روی چینی زندگی میفته بود، وگرنه یهو یه جوری صدای شکستنشو میشنوی که نمی فهمی اصلا از کجا خوردی.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جایی برای نگفته ها برنامه درسی قيمت پاور بانک | فروشگاه آنلاين اليتاسل گالری شمیس خاطرات زندگی یک نویسنده موبایل فرهاد میلیاردر شو رمان موبایل هر چی که بخوای هست زندگی بهتر